زندگي آرام است، مثل آرامش يک خواب بلند.
زندگي شيرين است، مثل شيريني يک روز قشنگ.
زندگي رويايي است، مثل روياي ِيکي کودک ناز.
زندگي زيبايي است، مثل زيبايي يک غنچه ي باز.
زندگي تک تک اين ساعتهاست،
زندگي چرخش اين عقربه هاست،
زندگي راز دل مادر من. زندگي پينه ي دست پدر است،
زندگي مثل زمان در گذر…
راحت نوشتيم بابا نان داد !
بي آنکه بدانيم بابا چه سخت ، براي نان همه جوانيش را داد …
نيم ساعت پيش ،
خدا را ديدم قوز کرده با پالتوي مشکي بلندش
سرفه کنان در حياط از کنار دو سرو سياه گذشت
و رو به ايواني که من ايستاده بودم آمد ،
آواز که خواند تازه فهميدم ،
پدرم را با او اشتباهي گرفته ام !
زندگي بار گراني ست
که بر پشت پريشاني تُست
کار آساني نيست
نان درآوردن و غم خوردن و عاشق بودن
پدرم
کمرم از غم سنگين نگاهت خَم باد
نظرات شما عزیزان:
ادامه مطلب